*~*****◄►******~*
جنگ دردهای جهان را بزرگ تر می کند
جنگ هرچند هم بر ضد خرابی ها باشد در آخر جور دیگری زمین را آکنده از درد می کند
اگر جنگ نهایت عدالت هم باشد همیشه زمین را لبریز غم می کند
همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم
حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ، قضاوت می کنیم ، عذابِ جانِ هم می شویم و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسائل و چیزها می رنجانیم
مایی که قرار نیست بمانیم
مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند
از جایی که ندیده ایم
به جایی که نخواهیم ماند
و در زمانی که نمی دانیم
کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشد
ما اینجا به غیر از خودمان
و خدایِ نادیده
هیچکس را نداریم
از پاسخ من معلمان آشفتند
از دهانشان هر چه در آمد گفتند
***
اما به خدا هنوز من معتقدم
از جاذبه تو سیب ها می افتند
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
بهترینم اگر دل سپردن به تو یک خطاس به تکرار باران خطا میکنم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
تو جانمی ، چه خوش است وقتی به لبم میرسی
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
***
غلط است هر که گوید دل به دل راه بدارد
دل من ز غصه خون شد ، دل او خبر ندارد
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
در چشمان تو خانه کرده ام ، پلک نزن خانه خرابم میکنی *malos*
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
پتروس کجایی !؟ شکافی در چشمهایم پیدا شده
دیر برسی دلم را اشک برده …!